دیدار با دکتر مقاره عابد و 6 سالگرد ازدواج من و بابا حسین
سلام گل دخترم خوبی مامان وارد ماه 7 شدیم و من از این بابت خیلییییییییییییی خوشحالم خدارو شک ر دیگه تکونات و ضربه هات از روی لباسمم مشخصه و من هر روز با تکونات جونی تازه میگیرم همه ی دل خوشیم شده تکون هات دختر گلم ی روز که دیر میشه یا تو خوابی و من دلتنگ ضربه هات میشم نگران میشم و کز میکنم تا تو لگد بزنی و ضربه های عاشقونتو حال میکنم این روزها بابایی هم خیلیییییییییی تکونات براش مهم شده و هر روز صبح وقتی زنگ میزنه سوال میکنه ضربه زده نزده و من میگم چرا دخمل خوبی بوده قربونت برم مامان خیلیییی عزیز برام نفس تو همهی دل خوشی این روزهام شدی روزهای سرد و تاریکو برام گرم و روشن کردی خدارو شاکرم به خاطر وجودت مامان الهی این حال و هوای من نصیب تموم دوستای گلم بشه و خیلیییییییییی زود خبر بارداریشونو بشنوم
گلم 11 آبان نوبت دکتر داشتیم مثل همیشه بابایی ما رو همراهی کرد مطب شلوغ بود من مراقبت ها رو انجام دادم خدارو شکر قلبت خیلیییییییییی سریع پیدا شد و زد و من کلییییییییییییی خوشحال شدم ولی باز این ماه 3 کیلو اضافه وزن داشتم با این که رعایت کردم ولیییییییییی خیلی نگران شدم و منتظر خانم دکتر شدم نفر 3 بودم که رفتم داخل و گفتم من همه چیز و رعایت کردم نمیدونم چرا باز 3 کیلو اضافه شده که گفت برات ی سری آزمایش مینویسم انجام بده و 2 هفته دیگه بیا حالا هم برو بخواب برای سونو تا رفتم داخل اتاق خیلیییییییییییییی خوشحال بودم و دل تو دلم نبود که وضعییتت رو بدونم که خدارو شکر گفت همه چیزش خوبه و من از این بابت خیلییییی خوشحال شدم
4 شنبه رفتم آزمایش ها رو انجام دادم و قرار شد 2 شنبه جواب رو بگیرم امیدوارم مشکلی پیش نیاد نفسسسسسسسسسسسسسسس
خدارو شکر خیلییییییییییییییی خانم دکتر رو دوست دارم خیلییی صبور و مهربونه و خیلییییییییییییی بهم آرامش میده دلم میخواد طبیعی زایمان کنم ولی یکم استرس دارم و باید وضعیت تو هم توی ماه های آخر مشخص بشه امیدوارم که همه چیز خوب باش و منم بتونم اون چه که خیره رو انجام بدم
دختر خشگلم 8.8 ششمین سالگرد ازدواجمون بود مثل همیشه بابابیی با ی سبد گل خشگل وارد خونه شد و من خیلیییییییییییییییی ازش تشکر کردم و ی گوشی موبایل هم برام خریده بود که من قبول نکردم و گفتم هنوز گوشیم خوبه و کار میده و مدلش بالاست و من فعلا بیشتر هواسم به نفسه تا خودم ی جوری هم گفتم که بابایی ناراحت نشه و اونم قبول کرد قرار بود شب بریم رستوران ولی من سر گیجه داشتم پیشنهاد دادم بابایی شام بخره بیاییم خونه که بابا هم رفت غذا خرید و اومد خون شب خوبی بود من کلا از بابایی خیلیییییییی راضی ام و به بودنش افتخار میکنم و از اینکه خدا یکی از مهربون ترین بنده هاشو بهم داده به خودم میبالممممممممممممممممممممم
نفس آب زاینده رودم باز شده خیلیییییییییییییییییییی هوا سرده ولی باباباییی قراره ی شب بریم و ببینم
25 نوبت بعدی دکترمه توی سونو خانم دکتر گفت 26 هفته و 4 روز هستی که با حساب خودم 2 روز فاصله داره خیلی هم فرقش نیستتتتتتتتتتتتت
این هفته دیگه دست به کار خرید سیسمونی میشیم
مبل های راحتی چرمو فروختیم و خونه خلوت شده حتما بعد ازتکمیل سیسمونی ات عکساشو برات میزارم دلم میخواد اتاقت خیلیییییییییییییییییییییییییی خشگل بشه امیدوارم قشنگ ترین باشه برات..
امشب هم شنبه میخوام با بابایی بریم بیمارستان عسگریه نوار قلب اینا بگیرم آخه خانم دکتر نامه میده به همه خانم های باردار که قبل از بستری حتما قلبشئن ی چکاب بشه و من خوشحالم که این کارو میکنه چون خدای نرکده اگه کسی مشگلی داشته باشه زود به خودش میرسهههههههههه
عاشورا تاسوعا هم خونه مامان جان مرضیه بودیم و بابایی با دایی مهدی کلیییییی نذری میاوردن و کلی خوش گذشت بابایی عاشورا مرخصی گرفت و پیش ما بود و من و تو هم ذوق زده شده بودیم بابا صبح حلیم خرید برامونو جسابی بهمون چسبید
خاله پریسا هم این روزا درگیر ی موقعیت خوب براش اومده انشالاه که اگه صلاحشه اکی بشه و خوشبخت بشه همش مشگه از قدم نفسه قربون قدم دخملیم برم مننننننننننننننننننننننننننننننن
انشالاه 25 که میریم دکتر مشکلی نباشههههههههههههههههههههه دوست دارم عزیزمممممممممممممممممممممممم تو همه ی زندگی منیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی