دلم خواست بنویسم
سلام نمی دونم از کجا بنویسم فقط امروز دلم خواست که از ی جایی شروع کنم این وبلاگ و میخوام برای نی نی ام درست کنم من هنوز باردارم نشدم ولی دلم میخواد از روزی که تصمیم گرفتیم واسه ی نی نی دار شدن تموم حرفامو اینجا بنویسم تا ی روزی که نی نی ام به دنیا اومد بدونه که من و بابا حسین واسه ی اومدنش ی عالمههههههههههههه تلاش کردیم وووووووووو ی عالمه هم خوشحال بودیمشاید وقتی مطالب منو بخونید بگین این وبلاگ مال اونایی که مامان شدن والان نی نی هاشون پیششونن.....من که هنوز باردارم نیستم چه برسه به اینکه خاطرات واسش بنویسمولی ی دفعه وقتی داشتم تموم وبلاگای قشنگی که مامانا واسه بچه هاشون نوشتنو میخوندم با خودم گفتم خوبه منم از ی جایی شروع کنم همه ی روز های مهمی که من و حسین در تلاش بودیم واسه اومدنت رااینجا بنویسم شاید توی این وبلاگ تموم خاطرات 9 ماه بارداری رو مینویسم اگه ایشالا ی روز قسمت شدووو بار دار شدم....ایشالاه وقتی دل کندی و اومدی پیش مامان بزرگ شدی خودت ادامش بدی گلم....من فقط دوست دارم حرفای دلمو واست بنویسم میدونم که گوش میدی.......
میخواستم از ی جایی شروع کنم و این شد بهانه ای برای شروع روزهای با هم بودنمون
ایشالاه اگه عمری بود خودم همه ی اتفاق های خوب و بد و واست مینویسم مامانی تو فقط خوباشو گوش کن....................
دوست داشتم زود شروع کنم
میدونم ی روزی میایی و نمی دونم اون روز کیه ولی مامان از الان که 2 ماهه اقدامم واسه اومدنت رو مینویسم.....دوستت دارم تکدونه ی مامان