نفسنفس، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

نفس من و بابا حسین

دلم خواست بنویسم

1392/7/6 15:48
نویسنده : فریبا
202 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نمی دونم از کجا بنویسم فقط امروز دلم خواست که از ی جایی شروع کنم این وبلاگ و میخوام برای نی نی ام درست کنم خجالتمن هنوز باردارم نشدم ولی دلم میخواد از روزی که تصمیم گرفتیم واسه ی نی نی دار شدن تموم حرفامو اینجا بنویسم تا ی روزی که نی نی ام به دنیا اومد بدونه که من و بابا حسین واسه ی اومدنش ی عالمههههههههههههه تلاش کردیم وووووووووو ی عالمه هم خوشحال بودیمقلبشاید وقتی مطالب منو بخونید بگین این وبلاگ مال اونایی که مامان شدن والان نی نی هاشون پیششونن.....من که هنوز باردارم نیستم چه برسه به اینکه خاطرات واسش بنویسمزبانولی ی دفعه وقتی داشتم تموم وبلاگای قشنگی که مامانا واسه بچه هاشون نوشتنو میخوندم با خودم گفتم خوبه منم از ی جایی شروع کنم همه ی روز های مهمی که من و حسین در تلاش بودیم واسه اومدنت رااینجا بنویسم شاید توی این وبلاگ تموم خاطرات 9 ماه بارداری رو مینویسم اگه ایشالا ی روز قسمت شدووو بار دار شدمخجالتزبان....ایشالاه وقتی دل کندی و اومدی پیش مامان بزرگ شدی خودت ادامش بدی گلم....من فقط دوست دارم حرفای دلمو واست بنویسم میدونم که گوش میدی.......

 میخواستم از ی جایی شروع کنم و این شد بهانه ای برای شروع روزهای با هم بودنمون

ایشالاه اگه عمری بود خودم همه ی اتفاق های خوب و بد و واست مینویسم مامانی تو فقط خوباشو گوش کن....................

دوست داشتم زود شروع کنم

میدونم ی روزی میایی و نمی دونم اون روز کیه ولی مامان از الان که 2 ماهه اقدامم واسه اومدنت رو مینویسم.....دوستت دارم تکدونه ی مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)