نفسنفس، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

نفس من و بابا حسین

دیدار با دکتر مقاره عابد

1393/7/13 17:39
نویسنده : فریبا
977 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم خوبی تو عزیز تموم لحظه هام شدی بدون تو هیچ چیز این دنیا برام قشنگ نیست و من همه چیزا با وجود تو زیبا میبینم مامان الان 6 ماهه که داریم با هم زندگی میکنیم و من چه لذت میبرم از وجودت توی وجودم دختر گلم مهربون مامان خوب رشد کن تا به موقع بیایی بغلم محبت

دیروز نوبت دکتر داشتم و شب هم مهمان داشتم یعنی عمو سجادت از سربازی اومده بودو دلم میخواست براش لازانیا درست کنم چون خیلی دوست داره و مامان جان مهری حوصله پخت و پز این جور غذا ها رو نداره جمعه خونشون بودیم خوب بود گذشت من و ستایش همش با هم بازی میکردیم و ساعت 9 بود که من دیگه خسته شدم بابایی فوتبال و دید و خداحافظی کردیم اومدیم برگشتنی ی سر هم رفتیم به مامان جان مرضیه و بابا جان حسین زدیم ی 1 ساعتی نشستیم بابایی ظهر خوب نخوابیده بود برای همین زود برگشتیم خونه زیبا

دیروز که 12 مهر بود نوبت دکترت بود منم روز قبل چون مهمانی بودم خسته بودم صبح به بابایی زنگ زدم که بگم عمو را برای یکشنبه دعوت کنه که بابایی بدون هماهنگی دعوتش کرده بود و گفت مامان بابام هم میان احتمالا وای منو میگی کلی کار داشتم و ی جورایی هم خسته بودم دلم میخواست همه چیز خوب باشه خونه رو نگاه کردم پر بود از خاک و باید ی جارو حسابی میشد ولی من که نمیتونستم بی خیال شدم دراز شدم روی مبل که دیدم بابایی زود اومد خونه یکم باهاش سنگین بودم گفتم بی هماهنگی مهمان دعوت کردی گفت سجاد یکشنبه بر میگرده منم برای همین گفتم بیاد گفتم پس زود دست به کار خونه شو همه جا به هم ریختست چشمک بایایی هم با کمال میل پذیرفت و خدایش خونه رو برق انداخت منم تک و توک ی کارایی میکردم جوری که به تو فشار نیاد عشقم ساعت 12 رفتم دوش گرفتم و ناهار خوردیم و ساعت 3 مطب بودیم

به مامان جان مرضیه زنگ زدم که بیاد برای پختن غذا کمک چون خودم اصلا حس نداشتم نمیدونم چرا اینطوری شدم مطب که افتضاح بود  و منم بی حوصله مراقبتا رو سریع انجام دادم و نفر 3وم بودم که رفتم داخل

متاسفانه وزنم 3 کیلو توی 1 ماه اضافه شده بود و خانم دکتر گفت این اصلا خوب نیست و اگه اینطوری پیش بری زایمان زودرس میگیری و من اون موقع پر شدم از بغض و گریم گرفته بود گفت باید نشایته رو بزاری کنار گفتم من خیلیییی هم غذا نمیخورم گفت برو از منشی رژیم را بگیر و مواظب باش برام ی سری آزمایش نوشت  وقرار شد وقتی جواب حاضر شد برم نشون بدم و نوبت بعدی رو 1 ماه دیگه زد و قرار شد اونموقع سونو کنه آرام و قرار دیدار منو تو رو گذاشت برای 1 ماه دیگه صدای مهربون قلبتم شنیدم واییییی که بهترین آهنگ برام شده قربون اون ضربان قلبت بشم مننننننننننننننننمحبت

برای اضافه وزنم خیلی نگرانم نمیخوام برات اتفاقی بیفته حتما باید رعایت کنم از امروز دیگه برنج وسیب زمینی نمیخورم ببینم چی میشه عشقمممممممممممممممممممممممممممم

خدایا تو نفس رو با دستای معجزه گرت بهم دادی خودت مراقب بچم باش خدایا خودت خوب میدونی چقدر انتظار کشیدم تا اومد خدایا بهم کمک کن استرس این روزهام تموم بشه و لحظهی دیدارم همون روزی باشه که قراره بیاد خدایا نفس رو به تو سپردم محبت

برگشتنی که بابایی منتظر بود منم که اون روز منتظر ی ضربه بودم تا منفجر بشم وقتی برای بابایی توضیح دادم یکم نگران شد و منم توی ماشین همش بغض کرده بودم ولی باید تمام تلاشم رو بکنم که تو گرسنه نمونی و وزن خودمم درست شهههههههههههههههههه

ساعت  6 بود که رفتیم خریدای شب رو انجام دادیم و رفتیم دنبال مامان جان مرضیه و سریع اومدیم خونه و دست به کار شدیم دست مهربون مامانم درد نکنه که همیشه کمکم بوده و هوامو داشته با حرفاش یکم آروم شدم و واقعا داشتن مادر خوب ی نعمت بزرگه الهی که منم برای نفسم بشم ی مادر خوبخندونک

اون شب کلی میوه شستیم و شامم لازانیا پختیم سالاد درست کردم و برای بابا جان اکبر هم مرغ سوخاری پختم و ساعت 9 بود مهمانها اومدن و روی هم رفته شب خوبی بود ی جورایی خوشحال شدم که عمو سجاد از خوردن لازانیا لذت میبرد آخه سربازه و دلم برا ش میسوخت

شب خیلییییی خسته بودم و تو هم همش تو شکممم مامانی وول میزدی و تموم خستگی و ناراحتی اونروزو از دلم درآوردی عاشقتم عشق ی دونهه ی مننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن

انشالاه ماه دیگه وزنم خوب شده باشه و بیام کلی خبر خوش بنویسم

پ.ن:التماس دعا از تک تک دوستای گلم

پ.ن:به یاد تک تک دوستای منتظرم هستم الهی خیلی زود حاجت روا بشنننننننننننننننننننن

پسندها (7)

نظرات (10)

فاطمه ع
14 مهر 93 9:08
عزیزم خودتو نگران نکن 3 کیلو اونقدر هم فاجعه نیست که خودتو با نفس خاله رو ناراحت کنی این ماه که مراعات کنی عالی میشی عزیزم
فریبا
پاسخ
امیدوارم این ماه کم بشه ممنونم دوست گلم
غزل , باباییش
14 مهر 93 13:07
سلام خوبی ؟؟؟؟ ای بابااااااااااا ... همش یه ذره است که ... درست میشه ... خودتو نگران نکن لطفا ... عشق من بهش بد میگذره ... به اندازه کافی جاش کم هست ... دیگه نگران هم میشه ... اخی خالش فداش شه ... مامان د اریم چاقالوووووووووووووووووووووو
فریبا
پاسخ
سلام مرسی خوبم هر ماه 3 کیلو دارم اضافه میکنم قربونت برم مرسی دوست دارم
حکیمه نیک بخت
14 مهر 93 14:36
نبینم غمتودوستم .غصه نخوراینم حل میشه .توونفس سخت ترازایناروپشت سرگذاشتین
فریبا
پاسخ
فدات شم گلم ممنون انشالاه حل بشه
مامان نــــاديــــا
14 مهر 93 21:49
سلام فريبا جونمممممممممممم خوبي ؟نفسم چطوره؟بابا همچين گفتي 3 کيلو گفتم ببين چقدره!مگر اينکه قبلش وزنت بالا بوده باشه تا برات مشکل بشه وگرنه هرکاري کني بچه وزن خودشو ميگيره و کاريش هم نميتوني بکني اها راستي مواظب باش رژيم من دراوردي از کسي نگيريا از همه چي بخور ولي کم منم اضافه وزن دارم ولي فعلا که بيخيالم تا ببينم چي ميشه مراقب خودت باش ميبوسمت عززززززززززززززززززيزززززززززززززززززززززززم
فریبا
پاسخ
نه گلم هر ماه 3 کیلو اضاف شده نگرانیم برای همینه قربونت برم نه از کسی نگرفتم رژیم دکترم نگرفتم سعی میکنم برنج و سیب زمینی نخورم دیگه دوست دارم تو هم مواظب خودتو پریناز باش
مامان آرزو
14 مهر 93 23:11
سلام فریباجونم خوبی؟نینیت خوبه؟ببخش یه کم دیربه دیرمیام.خونه نت ندارم باگوشیم پستاتومیخوندم امانظرنمیتونستم بدم!اصلانگران نباشواسترس نداشته باش دکترازیادی بزرگش میکنن،من خودم21کیلواضافه وزن داشتم توحاملگیم،ایشاا...که بسلامتی دخمل نازت بیاد توبغلت وهرچه زودتر عکسشوتووبلاگشم ببینیم
فریبا
پاسخ
سلام گلم خوبی میدونم با گوشی میایی کیا چطوره؟؟؟خیلی نگرانم تا حالا 13 کیلو شده برام دعا کن آرزو جونم ممرسییییییییییییییییییییی دوست دارم
مامان
15 مهر 93 10:38
سلاااااااااااااااااااااام به فریبا جونیییییییییی و نفس عشقههههههههههه عزیزم اصلا نگران نشو فقط به قول خانوم دکی بیشتر مراقب غذاهات باش که نشاسته زیاد نخوری.هرچی شما وزن اضاف میکنی من برعکسخانوم دکترم میگه به زور بکنین تو حلقش توکلت بخدا عزیززززززززم خدایی که تا اینجا همراهیت کرده مابقی راهو هم باهات قدم به قدم میاد.میدونه که قراره یه مامان مهربون بشی مراقب خودتو و نفست باش عزیززززززززززززززززم
فریبا
پاسخ
سلام گلم خوبی؟؟؟؟گل پسرت چطوره چه خبر؟؟؟؟آره من باید نشاسته رو بزارم کنار دیگه انشالاه و به هم چنین تو تو هم مهربون ترین مادر دنیایی دوست هم اسمم دوست دارم مواظب دامادم باش
الــنـــازجوون
19 مهر 93 15:24
فریباجونم عزیزم اینکه چیزی نیس خیلی راحت میتونی تغییربدی این شرایط رو خداروشکرکه اوضاع خوبه...مواظب خودت باش ابجی جونم میبوسمت
فریبا
پاسخ
ممنون عزیزم چشم تو هم مواظب خودت باش
مامان احسان
19 مهر 93 20:47
سلام مامان نفس ..عزیزم هیچ ناراحتی به دلت راه نده که نفس خانمی دلش میگیره پس همیشه شاد باش ...عزیزم مراقب خودت و نفس باش ...
فریبا
پاسخ
چشم عزیزم ممنونم مرسی دوست خوبممممممممممممممممممممممم
مامان نی نی
22 مهر 93 19:06
سلام عزیزم نگران نباش ایشاله که مشکل خاصی پیش نمیاد حالا بیا اتاق بهاره جونیمو ببین فقط نظر یادت نره برام خیلی مهمه بدونم خوب شده یا نه ممنون
فریبا
پاسخ
ممنون گلم چشم اومدمممممممممممممم
مامان راضیه
23 مهر 93 1:24
فریبا
پاسخ