تصمیم من و بابایی برای اومدنت

سلام عشق مامان الان که دارم این مطالبو مینویسم دل تو دلم نیست دلم میخواست لااقل توی دلم بودی مامانی...الان دارم توی ی دنیای مجازی باهات حرف میزنم گل مامان زودتر بیا ...مامانی خیلی تنهام....

گل مامان ی روز از روزای خدا بعد از 3 سال زندگی مشترک من و بابا حسین تصمیم گرفتیم که نی نی دار بشیم بابایی اولش میگفت : هنوز زوده ولی وقتی فهمید مامانی تموم دل خوش ی هاشو کنار گذاشته از درس و کارم زدم که بابایی احساس آرامش کنه و مطمئن باشه من توی خونه ام و توی این جامعه ی به هم ریخته اذیتی نمیشم ی روز که با هم مثل همیشه هر شب توی ماشین بیشه بودیم بهش گفتم:

حسین میخوام برم دکتر

گفت:برای چی

گفتم:خیلی تنهام دلم نی نی میخواد

حوصلهام سر رفته.....بابایی هم که اصلا فکرشو نمیکردم جوابمو اینقدر زود بده گفت باشه گلم هر موقع خواستی نوبت بگیر با هم میریم

مامانی نمیدونی دل تو دلم نبود....آخه بعد از 2 سال زندگی من با بابا حسین دوتایی یهویی این تصمیمو گرفتیم خلاصه مامان جونم خیلی خوشحال شدم دل تو دلم نبود که برم زنگ بزنم به خاله فریده وشماره دکتر و ازش بگیرم.........

الهی مامانی قربونت برم حالا دیگه خیلی خیلی بیشتر با اومدن تو زندگی من و بابا حسینم قشنگ تر میشد...

البته اینم بگم مامانی که بابا حسینت ی فرشتس خیلی مهربونه ی مرد کامله من همیشه به وجودش میبالم چون توی تموم خوش ی و نا خوشی ها کنارم بوده مثل ی دوست همیشه کنارم بوده توی این 4 سالی که با بابا حسین بودم همیشه بهم خوش گذشته دروغ نگم بهت روزای بدم داشتیم اما با تلاش من و بابا حسینت و با صبر بابا اون روزا هم تموم شده

اینا را از بابا حسین گفتم که بدونی بابا حسین ی مرد به تمام معناست همیشه پشت به پشت و شونه به شونه مامانی با هام اومده و

منم از این بابت خوشحالم که قراره نی نی توی دلم باشه که مال من و حسینمه

مامانی منن عاشقونه بابا حسینتو دوست دارم اون هیچچ وقت نزاشته غمی داشته باشم حالا هم که قراره نی نی دار بشیم میخواد بیشتر کمکمون کنه پس گلم تو هم زودتر بیا مامانی بی قرارته

فکر نمیکردم بابایی اینقدر نی نی دوست داشته باشه به خصوص از وقتی آوای خاله فریده هممممم به دنیا اومده بابایی بیشتر دلش میخواد تو بیایی پس ناز نکن گلکم................