نفسنفس، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

نفس من و بابا حسین

اولین باران پائیزی.....

1392/8/12 19:01
نویسنده : فریبا
258 بازدید
اشتراک گذاری

باز باران

 

 

 

بی ترانه

 

 

گریه های بی بهانه

 

 

میخورد برسقف قلبم

 

 

باورت

 

 

شاید نباشد

 

 

خسته است این قلب تنگم

 

 

سلام ی دونه ی مامان چطوری عشقم...................................

اومدم از اولین بارون پائیزی برات بگم...گلم دیروز شنبه بود من خواب بودم ی دفعه تا بیدار شدم دیدم آسمون گرفته خونه تاریک منو میگی ی حسی بهم دست داد

حس دعا برای رسیدن به تو..........

رفتم پشت پنجره رو به امام زاده ی که درست گنبداش مقابل خونمونه............

اول برای همه ی اونایی که منتظر نی نی هاشونن دعا کردم و بعدم

برای اومدن قند عسل خودم...............

 

قربونت برم ی هوایی بودا جات خالی....................

حسابی دعا کردم.....بعدم ناهارو گرم کردم و بابایی اومد یکم بابایی از اومدن اولین بارون ذوق زده شده بود

بعدم ناهارو خوردو خوابید منم تنها شدم مثل همیشه

نشستم جلوی کامپیوتر سریع اومدم توی وب لاگت یکم وبلاگتو خشگل کردم و ساعت گذاشت.......

بعدم بابایی رو بیدار کردم یکمبعدم نشستیم پای تلویزیون

که بابایی پیشنهاد داد بریم بیرون............

منم مثل همیشه کارامو کردمو آماده شدیم برای دیدن زمین های خیس............

کلوچه ی مامان...اینقدر دلم  بی تابته کاش این ماه اومده باشی توی دلم....خیلی لحظه ام بی تو دلگیرو خسته کننده است...اگه بیایی دلم دیگه غم نداره.............

قربونت برم الهی عزیزکم.................

خلاصه دیشب گذشت و امروزم که 1 شنبه بود ساعت های 3 بود که ی دفعه دیدیم بههههههههههههههههههههه بهههههههههههههههههههههه ی بارون دیگه و ی هوای گرفته ی دیگه کلا مامانی از هوای گرفته و بارانی خوشم می یاد ی حس خوبی بهم دست میده که نگو....

منم به بابایی گفتم بیا از پشت پنجره دعا کنیم....

پنجره رو باز کردیم بارون میزد توی شیشه دستمو گرفتم زیرش و برای همه دعا کردم آخر سر هم برای مسافر کوچولوی خودم

خیلی تنهام عسیسکم....زودتر بیا...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان نی نی
13 آبان 92 19:46
عزیزم خیلی قشنگ با نی نی حرف میزنی ایشاله زود زود نی نی داربشی زیاد غصه نخور حالا خوبه شما داری وارد پنجمین سال ازدواجت میشی من چی بگم که اذر ماه دارم وارد هشتمین سال زندگیم میشم اونم بدون نی نی ولی بازم شکر ایشاله زودی باهم نی نی داربشیم بگو امین


سلام ممنونم گلم.ایشالا
باران
15 آبان 92 13:49
سلام عصر میام بارانم.....
باران
16 آبان 92 9:34
سلام باران جونم.....خوبی...........آخ که نمیدونی چه قدر دلم هواتو کرده ی چند روزی تلفنم ی طرفه بود از همه بی خبر بودم ...نتونستم برم از جلو تلویزیون برا همه دعا کردم....
بیتا
16 آبان 92 11:11
سلام بیتا جون مرسی عسیسم که بهم سر زدی حتما دعا میکنم ...تو هم منو یادت نره....
راضیه
16 آبان 92 22:06
سلام چشم حتما انشالاه که زود زود مامان بشی
راضیه
19 آبان 92 11:56
سلام عسیسم ممنون که بهم سر زدی منم شما رو لینک میکنم.....
الناز
20 آبان 92 15:48
سلام الناز جون خوبی شرمنده منم دلم برات خیلی تنگیده من این چند روز تلفن خونه ام ی طرفه شده بود تازه وصل کردم خودم داشتم میترکیدم....که باهاتون حرف نزدم
باران
21 آبان 92 16:11
سلام فریبا جونم الهی زودی بهمون خبر مامان شدنت رو بدی/ماهم بهت عادت کردیم نامحدودش کن وهمیشه بیاااااااااااا
نازی
24 آبان 92 18:42
سلام عزیزم وب قشنگی داری با اجازت لینکت کردم اگر دوست داشتی لینکم کن. مواظب خودت هم باش
فریبا
پاسخ
سلام دوست عزیزم..ممنون که بهم سر زدی....اسم وب شما چی هست؟
مهساونی نیش
28 فروردین 93 17:11
سلام خوبین.یه کوچولو ازاین شعرتون استفاده کردم .مرسی. ببخشییییییییییییییییییییییییییییید
فریبا
پاسخ
اشکال نداره عزیزم