محرم سال 92.............
سلام زندگی مامان....خوبی دورت بگردم..................قربونت برم عسیسکم.جونم گلم عمرم........الهی فدات شم مامان که نیومده وقتی باهات حرف میزنم اشک توی چشمام جمع میشه ...آخه بی تابتم مامان...
تو اولین مسافری هستی که 4 ماهه انتظارتو میکشم و بی تاب اومدنتم .........نمیدونم کی میخواهی ساکتو ببندی و از خدای مهربون که همیشه مواظبت بوده دل بکنی...میدونم عروسکم از خدا نمیشه دل کند اما من قول میدم با اومدنت از پیش خدا نزارم فراموشش کنی و همیشه بهت یادآوری میکنم که اون بوده که همیشه هواتو داشته..............
قشنگم امسال تاسو عا و عاشورا همش تو رو خواستم... زیاد جایی نرفتم چون بابایی 2 روزو سر کار بود و چون مامان جان اینا رفته بودن شهرستان من رفتم که خاله پریسا تنها نباشه.. و از جلوی تلویزیون کربلا را میدیدم و همون جا برای همه دعا کردم..روز تاسوعا باران عجیبی گرفت و من و خاله هم خیلی دلمون گرفته بود رفتیم توی تراس که دعا کنیم ی دفعه خاله پریسا و من گفتیم کاش الان آش رشته داشتیم میخوردیم خیلی توی بارون میچسبه که بعد از این حرف همسایه مامان جان مرضیه زنگ زد و برامون آش آورد...خیلی چسبید...و دعامون گرفت
انشالاه خدا حاجت همه رو توی این ماه بده و به صدای هق هق گریه ها جواب بده....
شب ها بابایی میومد و با خاله پریسا میرفتیم و دسته های سینه زنی رو میدیدیم...خوب بود گذشت و من توی دل تو را صدا میزدم..
راستی چای امام حسینم دو شب خوردیم و من به نیت مسافرم خوردم و نیت کردم سال دیگه به یکی از همین هایی که بانی چایی هستن 2 تا کله قند بدم.......................
قربونت برم الهی مامان این ثانیه ها میگذره ومن هر روز بی قرارتر از روز قبل هستم....دوستت دارم تک دونه ی من