دلیل نوشتن وب لاگ
دل تنگم اما
تو را طلب نمیکنم...نه اینکه بی نیازم ...صبورم
سلام مامان جان خوبی نفسم؟قربونت بر م الهی که تا من اومدم برات بنویسم اومدی جلو تا به حرفام گوش بدی مامان من نمیدونی شما کی زمینی میشی و میایی توی دلم تا من غصه هام تموم بشه و در خنده روی دلم باز بشه اما من تا اون زمانی که از نوشتن خسته نشدم میام و برات مینویسم نمیدونم ی روزی میشه که بیاییی توی دلم و بعدها بزرگ بشی و این وب لاگو بخونی و خودت ادامه بدی ................شاید 1 ماه دیگه شاید 1 سال دیگه و شاید چند سال ....نمیدونم باید به اتتظارت بشینم . من به اومدنت خوش بینم
از اونجایی که خیلییییییی از انتظار خوشم نمیاد و از اونجایی که شنیدم هر چیزی که میخواهیم باید صداا کنیم تا زودتر به دستمون برسه منم چند وقتیه خیلییییییییی دارم صدات میکنم ...الهیییی که صدامو شنیده باشی و خیلییییی زود بیایی توی دلم....
مامانم امروز تولد حضرت محمد بود این روزو بهت تبریک میگم الان ساعت 6:50 دقیقه است و من در خلوت خودم و تنهایی هام دلم برای نوشتن تنگ شد بابایی مثل همیشه خسته و خوابیده....
مامانم منم اومدم سراغ تو تا باهات حرف بزنم گلم نمیدونستم این پست و میخواستم چه اسمی براش بزارم بعد به این فکر افتادم که ی روزی اگه بزرگ شدی و وب لاگتو خوندی ازم بپرسی مامان دلیل نوشتن این وب لاگ چیه؟؟و من دوست داشتم ی جوابی بهت بدم که عشق کاملمو بهت نشون داده باشم
مامانم عزیزم فرزندم تو هنوز تو آسمونی نمیدونی این جا روی زمین چه خبره اگه برای دل تنگم نبود اگه برای بابایی نبود اگه به خاطر حرف مردم نبود هرگز به این دنیا دعوتت نمیکردم چون الان فرشته مامان توی بهشت راحت و آسوده داره بازی میکنه این دنیا پر از سوال و جواب پر از آدمای رنگارنگ پر ا ز کبر پر از غرور پر از کثیفی ولی چه کنم مامان که دلم بهونتو میگیره
چند وقتیه دارم به این موضوع فکر میکنم که دلیل این همه پا فشاری چیه؟دلیل این همه دل تنگی چیه؟دلیل این خاموشی چیه و نتونستم جواب خوبی براش پیدا کنم
عشقم من توی این وب لاگ برات همه چیزو مختصر نوشتم از روز آشناییم با بابات تا دل تنگی هام برات و باز هم مینویسم از همه چیز تا وقتی که بزرگ شدی خودت جواب سوالتو پیدا کنی...میخوام ثبت کنم تموم خاطرات قبل از اومدنت و با اومدنت اسم وبتو عوض کنم و هر روز برا ت ی پست رنگی بزارمو بعد که بزرگ شدی خودت ادامه بدی.شاید مطالب وبت اونقدر زیاد بشه که حوصلت نکشه همشو بخونی و یا شاید ادامه بدی ولییی تا الان این وب شده تموم دل گرمی مامانت..تموم امیدم...توی این وب با دوستانی آشنا شدم که اگر چه توی ی دنیایی مجازی هستم و ندیدیمشون ولی تک تکشونو دوست دارم و برام عزیزن..................این وب بهونه ی حضور توست توی دلم قربون حضورت برم
این وب لاگ دفتر چه ی خاطراته منه...برای تو...برای تنهایی هام..برای دل تنگم...عشق مامان شاید جواب سوال خودتو وقتی بزرگ تر شد بهتر پیدا کنی ..........................ولی جواب اینکه چرا به این دنیا دعوتت کردم و هر روز دارم التماست میکنم و چی بدم.....
فرشته مامان فریبا گل نازم الهی بتونم با اومدنت همه جور کاری برات بکنم همه جور گذشتی...الهی اینقدر باهات صمیمی بشم الهی اینقدر دوستم داشته باشی الهی اونقدر عاشقم باشی منی که خیلیییییی عاشقتم الهی بتونم از همه چیز خودم بگذرم الهی بفهمی که چه قدر عاشقتم الهی ی روزی شرمندت نشم الهی دردلاتو به خودم بگی..الهی ازم نرنجی..الهی توی شادیهات و غم هات شونه به شونه کنارت باشم...الهی هیچ وقت بهم نگی ازم بدت میاد..الهی برا ت فریبا باشم مثل ی دوست مامانم.....................الهی نبینم اشکاتو الهی ی روزی نشه گریه کنی و برنجی که چرا به این دنیا دعوتت کردم من از همه بیشتر ادعام میشه دوست دارم منی که تک تک لحظه هام شده فکر به تو منی که هنوز ندارمت و هیچ نشونه ای از تو توی وجودم نیست ولی اینطوری با ذوق برات مینویسم..........خیلیییییی دوست دارم..بوتو احساس میکنم...تا همیشه کنارتم و با افتخار برات ثبت میکنم تک تک لحظه هایی که بدون تو برام گذشته این 7 ماه که چه قدر سخته نداشتنت..........دوست دارم خیلییییییییییییییییییییییییی زیاد..............
و منتظر اومدنت هستم هر وقت اومدیییییی خوش اومدی فقط دیر نکن عشقم