نفسنفس، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

نفس من و بابا حسین

سر درد مامان فریبا و فشار نسبتا بالا و دلهره های مادرانگی

1393/5/13 18:25
نویسنده : فریبا
1,154 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به تنها دل خوشی این روزهام به تنها کسی که 4 ماهه دارم باهاش زندگی میکنم و تموم وجودم پر شده از عشق به کسی که عاشقانه در وجودم باهاش زندگی میکنم کسی که حاضرم همه درد های دنیا مال من باشه ولی اون نگران هیچ چیزی نباشه کسی که دنیای من و باباشه کسی که با اومدنش جرات گرفتم و سر بالا به همه دنیا نگاه میکنم و دیگه نگران نگاه های افسوس خوررده ونگران اطرافیانم نیستم

آره منم مامان فریبا منی که مدت ها نالیدم براتون و الان با ی حس محکمی به دکمه های کیبوردم ضربه میزنم و انگار تمام زورم به این صفحه کلید میرسه تا توی دنیای مجازی که تقریبا چند ماهی هست منو به خدش وابسته کرده بیام و درد هامو خوشی هامو بنویسم

منی که توی این دنیا با کسایی آشنا شدم که ندیده نگران حالمن و احوالمو میپرسن مرسی خوشحالم که دارمتون و خوشحالم که اینجا محل آسایش من و شماست

امروز اومدم از ماجرایی شنبه بنویسم از روزی که سخت گذشت ولی به خیر گذشت و من تازه فهمیدم مادر شدن یعنی استرس دلواپسی یعنی خودتو ندید بگیری یعنی ی جایی تو باشی وقتی ناراحتی نخواهی اونی که توی وجودته از ناراحتیت خبر دار بشه و حالا تازه میفهمم مادرم تموم هستی امه و واقعا تازه بهتر میتونم درکش کنم خدایا خوشحالم که این حس رو بهم دادی و منو از این حق محروم نکردی حقی که هر زنی دوست داره طعمشو بچشه

شنبه از صبح ساعت 7 سر درد شدیدی داشتم عجیب چشمام میسوخت بد هم نخوابیده بودم ساعت 11 به زور از خواب بیدار شدم خواب که نه ولی کسالت داشتم و حال اومدن پایین از تخت رو نداشتم یکم صبحانه خوردم گفتم شاید از گشنگی باشه و باز روی مبل دراز شدم بابایی زنگ زد بهش گفتم گفت زود میام

اومد ناهارو خوردیم و باز خوابیدم تا ساعت 5:30 بیدار شدم نماز بخونم دیدم نه سر دردم بهتر که نشد هیچ سر گیجه هم دارم

اومدم اینترنت مشاور نی نی سایت سوال نوشتم تا جوابی بگیرم دیدم برام نوشتن سر درد بارداری خطرناکه و حتما فشارت بالاست برو دکتر زنگ زدم کلینیک خانواده همون زایشگاهی که قراره نی نی امو توش به دنیا بیارم گفت فشارتو بگیر بالا بود سریع بیا اینجا

منم تا 8 صبر کردم بابایی از خواب بیدار شد دید خیلی رنگم پریده گفتم سرم هنوز درد داره گفت کاراتو بکن بریم دکتر گفتم باید فشار بگیرم بالا بود شاید بستری شم بابایی ترسید سریع کاراشو کرد و من هم لباس پوشیدم و با هم رفتیم نزدیک ترین بیمارستانی که به خونه نزدیک بود نوبت گرفتیم و من همش دستم روی شکمم بود و گریه میکردم ترسیده بودم دلم نمیخواست برای تو مشکلی پیش اومده باشه نوبت که گرفتیم 1 نفر جلوی ما نوبت داشت وقتی رفت من وارد شدم

گفتم باردارم و فشارم رو گرفتن همیشه فشارم 10 روی 7 بود یا 8 ولی اونشب 14 روی 7 بود خانم دکتر گفت مینویسم برو زایشگاه همین بیمارستان ی سری آزمایش بده گفتم ممنون من باید جای دیگه ای زایمان کنم و بهم گفتن اگه فشار بالا بود بیا اونجا پس میرم همون بیمارستان ...خانم دکتر هم نامه نوشت و گفت سریع برو

زنگ زدم مامان جان مرضیه تا اگه قراره شب بستری بشم پیشم باشه اونم کارهاشو کرده بود و از من بیشتر ترسیده بود سر کوچه ایستاده بود تا من و بابایی برسیم

راه کلینیک یکم به ما دور بود توی ماشین من همش گریه میکردم نمیدونم چرا دوست نداشتم برای تویی که معجزه خدایی اتفاقی افتاده باشه بابا هم نگران بود و میشد از نگاهش فهمید ساعت 9 بود رسیدیم کلینیک من رفتم زایشگاه و اجازه ندادن مامان مرضیه باهام بیاد محیطش یکم ترسناک بود ولی الحق پرسنل مهربونی داشتن و خیلی خوب باهات رفتار میکردن

وارد شدم خانم دکتر ملک اونجا بود گفت چت شده ؟؟؟با یغض گفتم سر درد دارم و گفتن فشار بالاست گفت توی هفته 15 نباید فشار بالا باشه استرس ناراحتی چیزی داشتی گفتنم نه چون واقعا هم نبود

گفت از این اتاق برو بیرون و توی اتاق بغلی منتظر باش من بیام من هم رفتم روی تخت و سر دردم عجیب همراهیم میکرد

خانم دکتر اومد فشارم رو گرفت گفت 12 شده و جایی نگرانی نیست گفتم بچه ام چی خودم بی خیال

گفت الان با هم صدای قلبشو میشنویم که شکر خدا تا دستگاه رو گذاشت صدای قلب کوچولوت تموم دلهره ها رو از من گرفت و من عاشق تر از لحظه ی قبل شدم و آروم گرفتم

بعد هم ی سری آزمایش ادرار نوشتن و 1 ساعتی طول کشید تا جواب آماده بشسه ومن روی همون تخت با تو و خدا تنها بودیم

جواب هم خوب بود خداروشکر فقط سر دردم تموم نشده بود که نوشت برم پیش پزشک اورژانس و اونم چک کنه و بعد بریم خونه دیگه

پزشک اورژانس هم برام استامینوفون ساده نوشت و گفت انشالاه که خوب میشی

ساعت 12 بود از کلینیک اومدیم بیرون خدارو شکر از بیمارستانی که قراره تو رو توش به دنیا بیارم راضی ام چون هم خیلییییی تمیز بود هم پرسنل مهربونی داشت  

اون شب به اصرار مامان جان و باباجان حسین شب رفتیم خونه اونها خوابیدیم بابایی از ما جدا شد و رفت خونه شب خاله پریسا همه حواسش به من و تو بود و صبح هم مامان جان برامون صبحانه آماده کرد و ظهرم ناهار خوشمزه پخت دست گلش درد نکنه که بابایی هم اومد پیشمون همه جوره با بقیه هوامونو داشتن شبی که کلینیک بودم بابا جان حسین ترسیده بود و خاله پریسا برات نذر کرده بود توی همون امام زاده

خوشحالم که خانواده ام مهربون ترینن و خوشحالم که خوبی مامان

پ.ن:دوستای منتظرم هنوزم دعاگوتونم خبر دار شدم یکی از دوستای منتظرم مامان شده خیلیییییییییییییییییییی براش خوشحالم

پ.ن:التماس دعا

 

 

پسندها (11)

نظرات (45)

حکیمه نیک بخت
13 مرداد 93 19:00
منکه دلم خون شدتابه تهش برسم وبفهمم الان همه چی ارومه .خداروشکردوست گلم .حواست باشه که تایه مدت نمک وچیزایی که فشارومیبره بالاکمتربخوری .مواظب خودتون باش حسسسسابی راستیا خداروشکرکه بازم یکی به جمع مامانها اضافه شد
فریبا
پاسخ
فدای تو دوست مهربونم بشم آره باید بی خیال نمک بشم واقعا خداروشکر مرسی دوستمممممممممممممممممم دوست دارم حسابیییییییییییییییییییییییییییییی
مامانی
13 مرداد 93 19:16
سلام فریبای گلم.خوبی خانومی.نی نی خوشکلت خوبه خداروشکر همه چیز بخیر گذشته.بیشتر به خودت برس و اصلا به خودت استرس راه نده.ان شاء الله تا آخرش خوب و خوش باشی و همه چیز خوب پیش بره دعاگوت هستم خانومی.مراقب خودتون باشیناین دومیش واسه نیی نی بوداااا
فریبا
پاسخ
سلام ممنون گلم عزیمییییییییییییییییییییییی آره واقعا خیلیییییی ترسیده بود م چشم مرسی خاله فریبای مهربون من و نی نی هم دوست داریم و همیشه به یادت هستیم
راضیه
14 مرداد 93 9:00
سلام خدا رو شکر فریبا جون که همه چی بخیر گذاشت و حال هر دو تون خوب
فریبا
پاسخ
ممنون دوست گلم
بــــــــــــاران
14 مرداد 93 11:14
سلام گلم بهت حق میدم چون کاملا درکت میکنم و خودم تا الان شبای سخت مثل تورو گذروندم/منم گریه کردم ولی میگن واسه نی نی بیشتر از هرچیزی همون گریه ها بده/خوب بخور ولی احتیاط بکن عزیزم قند وشکر کم بخور نمکو دیگه نخور فقط آخر غذاهات یکم طعم دارکن/زغال اخته بخر بخور واسه تب و عفونت معرکست/آهنگ شاد و فیلمهای خنده دار گوش کن وببین/مثل من کارتون نگاه کن/مطمعنم خوشبختانه تو استرس های منو نداری پس تو راحتتر میتونی این کارارو بکنی/اول مواظب خودت وبعد خشگل جیگریت باش
فریبا
پاسخ
سلام مرسی باران گلم از اینکه هستی و همیشه بهم آرامش میدی با حرفات دوست دارم چشم حتما مرس انشالاه تو هم به خوشی بقیه راهو طی کنی
فاطمه ع
14 مرداد 93 11:17
سلام عزیزم خدارو شکر که بخیرگذشت به قول زن داییم برای بچه اول همه این استرس ها و نگرانی هارو دارن ان شاا.. که فرشته کوچولوت تا همیشه سلامت کنارته
فریبا
پاسخ
مرسی فاطمه جونم تو در چه حالی؟
مامان نسرین
14 مرداد 93 11:34
وای کلی نگران شدم فریبا خدا رو شکر که خوب بوده همه چیز. مراقب خودت باش. خوش به حالت دیدی بیمارستانو من تا حالا ندیدم اونجا رو فقط تعریفشو شنیده بودم ولی الان خیالم راحت شد. راستی هر موقع خواستی بری دکتر قبلش زنگ بزن مطب که مطمئن باشی دکتر هست. من دیروز با در بسته مواجه شدم. تا 17ام مطب تعطیله.
فریبا
پاسخ
سلام نسرین جونم مرسی از اینکه نگرانمی دوست مهربونم آره واقعا عالی بود نسرین باشه آره میگفتن خارجه و مریضاشو داده بود به دکتر حقیقت کاش برای زایمان ما باشه
مامان نی نی
14 مرداد 93 13:46
الهی عزیزم خداروشکر که به خیر گذشت گلم خیلی مواظب خودت باش عزیزم بیشتر استراحت کنو چیزای مقوی بخور
فریبا
پاسخ
فدای تو چشم گلم ممنون
رزا
14 مرداد 93 15:37
خدا کنه دیگه هیچ وقت نگران نشی عزیزم
فریبا
پاسخ
فدای تو رزا جونم
مامان سمیه
14 مرداد 93 21:35
سلام فریبا جون.خیلی خوشحال شدم که اخرش خوب بودی.انشاالله به سلامتی به دنیا بیاد.
فریبا
پاسخ
مرسی دوست جونم
مامان نــــاديــــا
14 مرداد 93 23:20
سلام فریبا جون خوبی؟ خداروشکر بخیر گذشت بیشتر از قبل مراقب خودت باش میدونم چه حسی داشتی هیچی ارومت نمیکنه جز صدای قلبش خدا جوجتو واست حفظ کنه
فریبا
پاسخ
مرسی نادیا جونم واقعا تو در چه حالی
غزل , باباییش
15 مرداد 93 10:04
سلام عزیزززززززززززززززم خانوم مامان خانوم ... میشه اولش بگی همه چیز ارومه و بعد توضیح بدی ... خوب قلبم اومد تو دهنم ... باباجان میشه دق ندی لطفا ؟؟؟ خداروشکر که خوبی ... در عوض من الان میرم از شدت استرس بمیرم ... خخخخخ ... نی نی گلی رو ببین چه ناز وادایی داره ... مواظب خودت و البالو باش ... بیچاره بابا حسین تا نی نی رو بدی بغلش فکر کنم 40 کیلو بشه ... خخخخخخ .... واست تو لاین عکس میفرستم اخه تو نی نی وبلاگ که نمیشه ....
فریبا
پاسخ
قربونت برممممممممممممممممم ببخش ترسیدی آره بابا از 40 هم شاید بیشتر خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ باشه منتظرم
مامانی و بابایی دخمل بلا
18 مرداد 93 18:35
سلام فریبا جون گل و نازنینم , مامانی مهربون کنجد خاله عزیز دلم پستت رو دو سه روز پیش خوندم , فکر میکردم برات کامنت گذاشتم ولی الان اومدم دیدم چیزی نیست و شوکه شدم اصلا , اصلا آلزایمر شدم جدیدا و حسابی حواس پرت , خداروشکر گلم که همه چی ختم به خیر شده , بابا به قول غزل اول آخرش رو بگووووووو , من که از استرس , اول دوییدم رفتم آخر پستت رو خوندم و بعد اومدم دوباره از اول خوندم , خیلی مراقب خودت باش گلم , استرس رو از خودت دور کن عزیزم , نمک و استرس عامل فشار در بارداریه , استس از نمک هم تاثیرش بیشتره , پس خیلی به خودت فشار نیار و فقط به چیزهای خوب فکر کن .... منم از این استرس ها و فشارها و سردردها و آزمایشات برای نشون دادن پروتئین در ... داشتم , پس خیلی خود رو اذیت نکن , این چیزها توی بارداری هست دیگه عزیز دلمممم ... اینقدر تن بابایی رو نلرزوووووووووووووووووون جیجر کوکولوووووووووووو ....
فریبا
پاسخ
سلام عزیزم خوبی؟؟؟دختر خشگلت چطوره آره خیلی ترسیدم شرمنده نگرانت کردمم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ باشه دیگه آخرا رو اول مینویسمممممممممممممم مرسی گلم که به فکرمی دوست دارم
مامان بردیا اریایی
20 مرداد 93 9:44
سلام فریبا خانم خداروشکر که همه چیز خوبه و نی نی سالمه الهی شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر مواظب خودتون و نی نی باشین دوست داشتین به ما هم سر بزنین
فریبا
پاسخ
سلام ممنون عزیزم چشم در اولین فرصت حتما ممنون که به وب ما اومدین
نیلوفر جون
21 مرداد 93 17:16
عزیزم نگران سردرد نباش منم سه ماه اول هر روز سردرد بودم بعد خوب شد
فریبا
پاسخ
مرسی نیلو جون
فریبا
22 مرداد 93 19:19
سلام فریبا جونم.خوبی؟؟آبنباتت خوبهان شائ الله هردو خوب باشین راستی فریبا یه متن خوندم نوشته بود اگه سردرد داشته باشین تو ماه 3ماهه اول احتمالا نی نی گل پسره البته مهم سالم بودنشه که ان شاء الله سالمه و تپل مپل مراقب خودتون باشین
فریبا
پاسخ
سلام فریبا جونم آبنبات تو چطوره واقعاااااااااااااا هر چی باشه سالم باشه عزیزم مرسی دوستممممممممممممم مواظب خودتو کنجدت باش
معصومه
23 مرداد 93 13:55
هدیه ی بی بی رقیه هیچیش نمیشه مثل دخترمن میاد بغلت انشالله صحیح و سالم دوستتون دارم
فریبا
پاسخ
قربونت برم معصومه جون من و نی نی هم عاشق تو و ستیاییم
الــنـــازجوون
23 مرداد 93 17:51
فـــــــــــــــــــریبا جونم الهی بمیرم عزیزم....شکرخدا حالت بهترشده عزیزدلم....من تجربه ای ندارم و لی خب استرس مطمینا هست تو این دوران..خیلی مواظب خودت باش عزیزم...شکرخدا بخاطر این خانواده ی ماهت عزیزم میبومست
فریبا
پاسخ
الناز جون خدا نکنههههههههههههههههههههه مرسی دوستمممممممممممممممم
مامانی و بابایی دخمل بلا
24 مرداد 93 0:30
آدمهایی هستند كه شاید كم بگویند "دوستت دارم" یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را , به آنها خرده نگیرید , این آدمها فهمیده اند "دوستت دارم" حرمت دارد، مسئولیت دارد , ولی وقتی به كارهایشان نگاه كنی، دوست داشتن واقعی را میفهمی , میفهمی كه همه كار میكند تا تو بخندی...تا تو شاد باشی .... آزارت نمیدهد .... دلت را نمیشكند .... به هر دری میزند كه با تو باشد ... من این دوست داشتن را می ستایم....
غزل , باباییش
25 مرداد 93 17:53
سلام خوبی؟؟؟؟ فریبا چرا من نمیتونم صفحه بقیه رو لایک کنم ؟ منظور از اینکه مینویسه ابتدا وارد منو کاربری خود شوید چیه ؟؟؟؟؟
فریبا
پاسخ
سلام گلم ممنون خوبم تو چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیدونم چرا اینطوریه
ماهک
26 مرداد 93 16:03
سلام عزیزم.این ماهم نشد فریبا.بگو چیکار کنم.مغزم قفل کرده بخدا
فریبا
پاسخ
سلام ماهک خوبی؟؟؟؟دکتر رفتی؟؟؟ببنی مشکل از کیه من فقط میگم به خدا توکل کن و از اون بخواه دوستم دکترا وسیله ان ولی خوب میشه ی وقت تایی روشون حساب کرد
زهرا
27 مرداد 93 8:23
سلام خانومي. ايشالا كه تمام لحظه هاتونو به خوبي و خوشي سپري كنيد. خدا بزرگتر از اين حرفاس خودش داده خودشم مواظبشه ايشالا همه مشكلا حل ميشه و با سلامتي كامل بارتو زمين ميذاري. از سفره نذريت خيلي خوشم اومد خدا قبول كنه ايشالا.
فریبا
پاسخ
سلام دوستم ممنون از لطفت
ماهک
27 مرداد 93 11:23
آره کلا تحت نظرم.کیست ریز تخمدان دارم.البته دکترم بعد این چندماه معرفیم کرده برا آی یو آی و یا آی وی اف.ولی نمیخوام کار به اونجا بکشه.مادرشوهره رو چکار کنم نابودم میکنه.این ماه فعلا با قرص و داروهای گیاهی.امیدش به خدا.
فریبا
پاسخ
انشالاه با همون قرصا جواب میگیری امید داشته باش برای منم تشخیص همینا بود ولی تقدیر چیز دیگه ای بود
ماهک
27 مرداد 93 11:26
من تبریک مادر شدنت و از وبلاگ غزل خوندم.خیلی،خوشحال شدم.امیدوارم این ماه به حق دستای کوچولوی علی اصغر امام حسین دامن منم سبز بشه خبرشو بذاری تو وبت.ان شاءالله.
فریبا
پاسخ
انشالاهههههههههههههههههه عزیزم
بــــــــــــاران
28 مرداد 93 9:53
سلاااااااااااااااام تنبل آپ کن واعلام کن خشگل خانمتوووووووووووووووووووووووبگردمممممممممممم دورش جیگرموووووووووو
فریبا
پاسخ
مامان راضیه
29 مرداد 93 0:50
سلام عزیزم خوشحالم که حال هردوتاتون خوبهبراتون یه دنیا آرامشو سلامتی آرزو میکنم
فریبا
پاسخ
ممنون عزیزم
BT
30 مرداد 93 0:00
سلام فریبا جون ، خوبی؟ جنسیت نینیت مشخص نشده آیاااااا؟؟؟؟؟
فریبا
پاسخ
خوبی بیتا جونم نی نی ام عروس خانمههههههههههههه دخملللللللللله
مامان
30 مرداد 93 10:32
سلام فریبا جونم خوبین هردوتون؟؟؟؟؟؟؟ چند وقته تنبل شدی خانومی.هی میام وبت میبینم نخیر هیچ خبری نیست بزار نی نی نازت بزرگ شه بهش میگم چه مامان تنبلی داشته منتظرتونم خانوم گل
فریبا
پاسخ
سلام عشقم خوبی؟؟؟؟خونه نبودم مینویسمممممممممممم تو خوبی؟؟؟
مامانی و بابایی دخمل بلا
30 مرداد 93 18:55
شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک هایمان شسته شوند , تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…
مامان سمیه
31 مرداد 93 12:08
سلام فریبا جون.چطوری گلم؟خبریت نیست.نگران شدم.
فریبا
پاسخ
سلام ممنون سمیه جون خوبی تو ؟؟دخملت چطوره
غزل , باباییش
1 شهریور 93 10:39
کجاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فریبا
پاسخ
همین جاااااااااااااااااا
مامان
1 شهریور 93 10:47
فریباااااااااااااااااااااااااااااااااا کجایییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی نگرانت شدددددددددددددددددددددددم بیا یه خبری از خودت بده خانومی
فریبا
پاسخ
خوبم عزیزم خونه نبودم بیام نت بنویسم ممنون که به یادمی فریبا تو خوبی ؟؟؟
مامان
1 شهریور 93 22:00
خوب خداروشکر.دائم میومدم باز میدیدم نخیر هیچ خبری ازت نیست خیلی نگرانت شدم.خداروشکر که خوبی عزیزم منم خوبم گللم خداروشکر زودی بیا پست بزار از حال و هوات بگو خانومی.منتظرتم
فریبا
پاسخ
ممنون گلم خودت خوبی
مامان
1 شهریور 93 22:03
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای فریبا نی نی گلت دخملهههههههههههههه ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااانم الان چشمم افتاد به پیام بیتا وایییییییییییییی جاااااااااااااااااااااااااااااااانم بخورم عروس نانازتودیگه دل تو دلم نیست بدو بیا پست بزار واسه دخملیموووووووووووووووون
غزل
2 شهریور 93 10:09
تنبل خانووووووووووووووووووم یه سوال ؟؟؟؟ دخمل دارشدنتونو کی مینویسسین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کی خالش بیاد تو وب ذوق کنه ...نوشتیم بالاخره
farnoosh
2 شهریور 93 13:02
سلام فریبا جون تازه با وبت اشنا شدم خدارو شکر به خیر گذشت منم تازه وبلاگ درست کردم و منتظره نی نی اگه دوست داشتی سر بزن عزیزم
فریبا
پاسخ
یه رهگذر = مژگان
2 شهریور 93 13:23
سلام فریبای عزیز. من چند وقتی هست به وب زیبای شما سر میزنم. از وب باران عزیز با شما آشنا شدم. اول از همه بهت مادر شدن رو تبریک میگم (و البته مادرخانم شدن رو) بعدش هم از خدا براتون آرزوی بهترین ها رو دارم. امروز از اولین پستتون شروع کردم به خوندن. خوشحالم که خدا دل بنده هاش رو به این زیبایی شاد میکنه. ان شاالله همیشه لبتون خندان باشه و دلتون شاد. راستی تو یکی از پست هات خوندم که برای عید قربان نذر کردی اگه امسال نی نی دار بشی قربونی کنید. عید قربان نزدیکه هااااا. نذرتون قبول باشه عزیزم
فریبا
پاسخ
مامان احسان
2 شهریور 93 20:10
سلام. فریبا جون خوبی؟ دخملت چه طوره... ببخشید که دیر بهتون سر میزنم آخه تو این مدت خیلی سرم شلوغ بود..... خبرای خوشتون رو خوندم خیلی خوشحال شدم حال و هوامو عوض کرد.... یه مدتی هست افسرده شدم.... ولی با آمدن به وبلاگ شما دوستان حالم خوب میشه....... مواظب خودت باش استرس نداشته باش.... مشتاق نی نی. هستم
فریبا
پاسخ
فدات شم باران جان احسان خوبه
فاطمه ع
4 شهریور 93 12:55
اااااااااایییییی جانم مبارک باشه خانم خانما خدا فرشته نصیبتون کرده ان شاا.. سلامت باشه
فریبا
پاسخ
ممنون گلم
مامان نــــاديــــا
5 شهریور 93 18:50
فريبا جون کجايي دختر جدي ني ني دختره؟! عزيزمممممممممممممممممممممم
فریبا
پاسخ
سلام عشق آره دخملهههههههههههههههههههههههههههههههه
فاطمه ع
6 شهریور 93 10:33
سلام عزیزم روز دخترت مباااااااااارررررررک خدا حفظش کنه
فریبا
پاسخ
ممنون گلم و همچنین نی نی خودتو
مامانی و بابایی دخمل بلا
7 شهریور 93 0:23
سلام دوست خوب و مهربونم میلاد بانوی کرامت , مظهر عصمت و طهارت و نجابت , حضرت معصومه سلام الله علیها رو بهت تبریک میگم عزیز دلم ... انشاالله که روز دختر سال بعد کنار نینی گل گلیت این روز رو جشن بگیری عزیزم ...
فریبا
پاسخ
ممنون عزیزم
لیلا
7 شهریور 93 17:31
نازی عزیزم،نی نی تون دخمله،روز دختر مبارکش باشه ایشالا
فریبا
پاسخ
ممنون عزیزم
ماهک
7 شهریور 93 18:08
سلام فریبا جان.عصر جمعه ای خونه تنهام.خیلی دلم گرفته. خدایا تو رو به صاحب این روز ، امام زمان قسم ات میدم این ماه من و نا امید نکن.خدا خیلی سختمه.دلم بچه میخواد.چی از دارایی ت کم میشه خدا.چرا دستمو نمیگیری؟خسته شدم از بس بهش فکر کردم .
فریبا
پاسخ
عزیزم انشالاه میاد ناراحت نباششششششششششش به خدا توکل کن
مامانی و بابایی دخمل بلا
10 شهریور 93 13:16
* ميدوني اگه صخره و سنگ تو مسير رودخانه زندگيت نباشه صداي آب قشنگ نيست . *
مامان سمیه
10 شهریور 93 21:25
سلام فریبا جون.چطوری ؟ی خبری از خودت بده خیلی نگرانتم
فریبا
پاسخ
عزیزم خوبم تو خوبی؟؟؟