93.5.27 دیدار با دکتر خانجانی و ی عالمه حرف
سلام عشق کوچولوی مامان عزیزم شرمنده تو و تموم دوستای گلم هستم که دل نگرانم این روزها خیلییی بی حالم و ی جور بی حوصله همش بغض دارم و اعصابم خوب نیست نمیدونم علتش چیه ولی وقتی به داشتنت فکر میکنم همه چیز برام شیرین و لذت بخش میشه چند وقتیه نتونتستم بیام و برات بنویسم توی این مدت اتفاق های خوب و بد زیاد افتاد
نمیدونم چرا تنبل شدم و نیومدم برات ادامه بدم منو ببخش ی عذر خواهی هم از دوستای گلم میکنم که با پیاماشون منو شرمنده کردن و دل نگرانم بودن
معذرت میخوام
خوب بیایم سراغ جریانای این چند وقت و کلی حرفای نگفته
عشقم 27 بود که نوبت دکتر داشتیم و قرار شد با بابایی بریم هفته 16 بودم و مطمئنن جنسیتت هم معلوم میشد
ساعت 4:30 با بابایی راهی شدیم و قبلش هم ی لیوان آب هویج خوردیم که تو بهتر حرکت کنی عشق مامان
ساعت 7 نوبتمون شد وای که مطب خیلی شلوغ بود و هر کس هم ی چیزی میگفت
بابایی بیچاره هم خسته پشت در مطب منتظر ما بود من کمر درد گرفته بودم از بس منتظر بودم
با خیلی از خانم های باردار حرف زدیم و هر کس از علائمش میگفت ی چند نفری هم گفتن دکتر دی و بهمن نیست و بیشتر زایماناشو میده دست ی خانم دکتر که این خبر منو خوشحال نکرد
ساعت 7 منشی اسممو صدا زد و رفتیم با هم داخل اتاق سونو
دکتر گفت همه چیزش خوبه و من زیر لب خدا رو شکر میکردم گفتم آقای دکتر جنسیت چیه؟؟که دکتر کلی بررسی کرد و تو از شرم پاهات بسته بود و گفت احتمال میدیم دختر باشه منو میگییییییییییییییی مات و مبهوت به شیشه مانیتور نگاه میکردم و بغض سراسر گلویم را فشار میداد خدایاااااااااااااا یعنییییییییییییی از جنس خودم
باورم نمیشد چون اون 2 تا زن عمو هات بچه های اولشون پسر بود و بابایی هم خواهر نداشت احتمال زیاد همه میگفتن پسره و من چه به خودم میبالیدم که تو از جنس منی و چی نمیتونست لذت بخش تر از این باشه که من توی وجودم کسی رو بزرگ میکنم که خودش بعد ها تموم لذت مادر بودن رو تجربه میکنه کسی که قراره بشه همدم روزو شب هام خیلییییی خوشحال شدم از دکتر تشکر کردم و اومدم بیرون به بابایی گفتم همونی که خودت میخواهییه گفت راست میگی دختره و من به خودم بالیدم و گفتم پس چی دختر شد. وبه همه هم اعلام کردیم که دخملیییییییییییییییییییییی عشقم
دخترم تاج سرم
من و تو هر دو ز یک آغازیم
تو همان مادر فرداهایی
من همان دختر دیروزینم
نقشه ی کهنه ی دیروزی من
نقش فردای تو نیست
خوب میدانم من
با همین چشم
نباید به جهانت نگریست
کاش میدانستی
مادرت با همه
هم نسلانش
بذرهای بدوی میپاشد
تا تو با آن پسر همسایه
هر دو
یکسان و برابر باشید
تا اگر ساده سلامش کردی
کس نگوید که عجب
عاشق بود
برسی تا به نهایت
تا بدان قله ی اوج
که تو را لایق بود
منع تصویر نگردی هرگز
نه به سبک و مدل ترسیمت
نه خدا ناکرده
سر اعلامیه ترحیمت..
آرزویم این است
که درآینه ی فردای تو
نه تو حوا باشی
و نه شویت آدم
همه انسان باشیم
و من آن مادر دیروزی نه
که همان دختر امروز شوم
و بر این فاصله ها
با قدم های تو پیروز شوم
خب عشقم بریم دنبال بقیه حرفا که کلی حرف نگفته دارم از اونجایی که معلوم نبود دکتر باشه یا نه با بابایی تصمیم گرفتیم سریع دکتر و عوض کنیم و با هم پیش ی دکتر دیگه رفتیم و فردای اون روز نوبت گرفتیم و چجون کار این خانم دکتر هم عالی بود و خاله و زن دایی هم نی نی هاشونو تحت نظر همین دکتر به دنیا آورده بودن دلم قرص تر شد و فردا رفتیم پیشش و صدای قلب کوچولوتو شنیدم و ی سونوی کلی هم برام نوشت که خوشبختانه عصر همون جا رفتیم سونو و همه چیز عالی بود شکر خدا
قراتر شد 11 یعنی دیروز باز هم بریم و همراه بابایی ساعت 3 راهی شدیم دوباره صدای قلبت رو شنیدم و چه حسی بود وقتی که صدای قلبت به گوشم میرسید انگار من تازه متولد شدم و جواب سونو رو هم دید و گفت خوبه یکم دارو نوشت و نوبت بعدی رو 1 ماه دیگه زد
خدایا بابت تموم خوبی هاتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت ممنونم
این چند وقت مامان جان به همراه دایی و زن دایی ی سفر کوتاه به شمال داشت که من خونه بابا جان بودم وشب ها با بابایی میومدیم خونه خاله پریسا برام لازانیااااااااا درست کرد و اسنک که خیلی بهم چسبید حسابی هوامونو داشتننننننننننننننننننننننننننننننننننن
مامان جان از اونجا برات 2 تا جوراب و گل سر خریده بود و برای من هم ی لباس بارداری
خاله پریسا هم ی عروسک خشگل به مناسبت روز دختر برات خرید که بعد توی همین پست عکساتو میزارم
ی روزهم رفتیم خونه مامان جان مهری که زن عمو زهرا ی جورایی دلمو سوزوند و با حسرت بهم گفت انشالاه بعدیت پسر باشه نمیدونستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت تو همه دنیامییییییییییییییییی و ی تار موتو با 1000000000 پسر عوض نمیکنم یعنی خدا به همه بده سالم مهم جنسیتش نیستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
خوراکم خوب شده آب میوه زیاد میخورم عاشق چیزایی ترشم شکمم تقریبا بزرگ شدهههههههههههههههه قربونت برم
و اما در مورد اسم من همیشه دوست داشتم خیلی زود برات اسم انتخاب کنم ی چند تا اسم بهم پیشنهاد شد که من و بابایی نفس رو بیشتر دوست داشتیم گلم انشالاهههههههههههههههههه ک ه خودتم خوشت بیاد
سیسمونی هم فعلا نخریدم ولی ایده های زیادی برای اتاقت دارم که کم کم شروع میکنم
عاشقتم دخترمممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
این پست یکم عجله ای و در هم شد دیگه سعی میکنم تاخیر نندازم
دوست دارم سفت بچسب به شکمم مامانی
دوستای منتظرم دعاگوتون هستم و فراموش نکردم شما رو