تکونای نفسم
سلام نفس مامان آخ که نمیدونی چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده بود ی مدت بود هر چی میومدم مطلب جدید ارسال کنم نمیتونستم و پیغام خطا میداد تا اینکه به مدیر تلگراف زدم و راهنماییم کردن که با ی مرورگز دیگه وارد شم و من هم همینکارو کردم ممنون از مدیر وب
خوب عشقم امیدوارم که حالت خوب خوب باشه از هفته 20 ی تکونای زیر دلم میخورد که من ذوق مرگ میشدم ولی هر روز نبود و این منو خیلیییی نگران میکرد تا اینکه زنگ زدم کلینیک و سوال کردم گفتن از ماه 7 منتظر تکوناش باش دختر خشکلم نمیدونی چه قدر عاشقتم طوری که تموم تنهایی هامو به جون خریدم و منتظر روزی هستم که بیایی و با هم حرف بزنیم برات دردل کنم
تو عشق مامانی من عاشقتم چند تا هد سر برات خریدم خاله هات برات عروسک خریدن
هنوز سیسمونی تو نخریدم آخه زوده و نمیخوام عجله کنم بابایی قول داده تو خرید سیسمونی کمک کنه دست مهربون همسر درد نکنه
عشقم صبح ها به عشق تو بیدار میشم و با هم صبحانه میخوریم بابایی خیلی هوامونو داره و من هر چی هوس کنم برام میخره
همیشه دستشو میزاره روی شکمم و باهات حرف میزنه
عاشق دختره و من از این بابت خیلی خوشحالم
جمعه این هفته خونه مامان جان مهری بودیم و خیلی هوامون داشتن دست مهربون مامان جان درد نکنه
ی چند باری هم برامون غذا داده و مامان جان مرضیه که خیلی از اول هر چی هوس کردمو برام پخته ایشالاه بزرگ شدی خودت ازشون تشکر میکنی گل مامان
نفس تو همه کس منی خوب رشد کن بزرگ بشی مامان من به تو احتیاج دارم 2 روز دیگه وارد ماه 6 میشیم به امید خدا
12 مهر هم نوبت دکتر دارم لحظه شماری میکنم صدای قلبتو بشنوم عشق مامان
خدایا من عاشق دخترمم خودت خوب میدونی من چی کشیدم واسه اومدنش خودت محافظش باش
پ.ن خدایا خودت به همه ی اونایی که ی جورایی منتظرن و دل سوخته نظر کن هیچ کس دوست نداره بشنوه نمیتونه مادر بشه اینو توی وجود هممون بزار خدایا ما زن ها همینطوری احساساتی هستیم نزار با این حرف بشکنیم