نفسنفس، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

نفس من و بابا حسین

برای امام رضای عزیزم

1392/7/6 17:26
نویسنده : فریبا
229 بازدید
اشتراک گذاری

زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی           

بی پناهم.خسته ای تنها به دادم می رسی  

گر چه آهو نیستم اما پر از دل تنگی ام 

ضامن چشمان آهو به دادم می رسی

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی

سلام آقا...خوبی؟؟؟؟ من خوب نیستم...خیلی وقته منو نطلبیدی..خودت میدونی چه قدر دلم بی قرارته....آقا من حسینمو ازت گرفتم روز تولد خودتم باهاش عقد کردم.....

یادته بهش گفتم اگه به هم رسیدیم روز تولد آقامون جشنمونو بگیریم...همونم شد......چه خوب بود بعدشم گفتم اگه حاجتمو دادی با خودش مییام پا بوست.......

باهاشم اومدم..............

سال بعدیشم طلبیدی اومدیم شب شهادتت بدون هماهنگی یهویی تا گفتن ما میخواهیم بریم شما هم بیایین من و حسینم ساکمونو 1 ساعتته بستیمو اومدیم اما

الان 2 ساله آقا نطلبیدی منو

یادمه روز آخر مریض شدم تو شهرت رفتم بیمارستان امام رضا 2 شب بستری شدم همش فکر کردمم چه کاری کردم که به جای حرمت توی بیمارستانم اونم 3 روز وقت زیادی نبود که بیام پیشت.

اما دلم باهات بود.

آقاا با من قهر نکن منم این 2 سال گرفتار خودم بودم..

خودت که میدونی.....

هر کی اومد پیشت گفتم خوش به حالش..

اما التماس دعا نگفتم

چون میخوام خودم بیام......

من خیلی مدیونتم آقا...............

یادمه پارسال 28 سفر وقتی مامان اینام اومدن پابوست همش گریه میکردم تو خودم

که چرا من نمیتونم بیام...

ایشالا امسال بخواه بیام منو بطلب....

اگه نی نی ام اومد با خودش میام پا بوست

بهش میگم خیلی مدیونه خوبیهاتم.....

تولدت مبارک آقااااااااا

همیشه به یاد حرمت هستم...........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)