نفسنفس، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

نفس من و بابا حسین

زن عمونسیم و سیاوش کوچولو

1392/7/12 10:48
نویسنده : فریبا
430 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامان ببخشید که چند روز دیر اومدم سراغت.....آخه خونه نبودم..خونه مامان جان مهری بودیم....ولی من دلم خیلی برای شما تنگ شده بود اما مطمئن بودم که جات پیش خدا خوبه خوبه............

نفسم زن عمو نسیم و سیاوش  ی 4 ماهی هست از انگلیس اومدن ایران ...الالنم دیگه آخرای سفرشونه که باید برگردن...واسه همین این دو روز با زن عمو زهرا و خواهرش و اینا مهمان مامان جان مهری بودیم...دلم برای زن عمو تنگ میشه آخه بهترین کسی هست که توی خونواده ی بابایی میتونستم بهش اعتماد کنم..........کاش ی روز بشه که برگردن...........................

2 شب اونجا بودیم خوب بود........

دلم خیلی برای سیاوش تنگ میشه آخه خیلی مهربونه و با ادب...........

همش به من میگه :زن عمو منو دوست نداری؟؟؟؟میگم خیلی دوست دالم

شب 4 شنبه هم رفتیم مجتمع پارک با زن عمو هات موهای سیاوش و ستایش کوچولو رو کوتاه کردیم..........

اینم ی عکس از سیاوش کوچولو دوست داشتنی که زن عمو خیلی دوستش دارم

اینقدر نی نی اونجا بودن................همشون خشکل و کوچولو.....

کاش بودی مامانی منم میبردمت اونجا موهاتو قشنگ میکردم........

الهی فدات شم..............خیلی دلم تنگته...............بیا این ماه مامان.من چشم انتظارتم.......

راستی شنبه میخواهیم همه بریم آتلیه 1 عکس دست جمعی از کل خانواده بابایی بگیریم................

که زن عمو عکس رو ببره برای عمو مرتضی....................

قربونت برم کی مییایی مامانی ببرمت آتلیه.....ی عالمه عکس های قشنگ قشنگ ازت بگیرم..................

دوست دارم خیلی زیاد........تنها دلیل زندگیم......................

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)