نفسنفس، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

نفس من و بابا حسین

این ماه هم نیومدی...................

1392/7/23 16:28
نویسنده : فریبا
247 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وروجکم خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟امروز خیلی ناراحتم آخه مامانی پس شما کی میخواهی دل بکنی بیایی توی دلم..

الان بابایی خوابه و بی خبر از حال من ......نمیدونی مامان چه قدر دلم برات تنگه...چه قدر دلم میخواست این ماه میومدی تا خبر اومدنتو روز سالگرد ازدواجمون به بابایی بدم ولی نشد.........میدونم جات پیش خدا خوبه ولی مامان من تنهام.......من به بودنت نیاز دارم .امروز مریض شدم دلم میخواست تو اومده بودی توی دلم .اما نشد.....سر ناهار خوردن بغض داشتم سنگین.به بابایی گفتم این ماه هم فرشتمون نیومده هنوز داره با دوستاش بازی میکنه................بابایی گفت مییاد..............

گلم خیلی تنهام به تو احتیاج دارم.زندگی ام بدون تو بی معناست.بغض دارم سنگین..................

امشب تولد مامان جان مرضیه است دایی مهدی زحمت کشیده و همه ی خانواده رو دعوت کرده شب نشین ی رستورانه خیلی قشنگ....اگه شما هم بودی میبردمت مامان....اما انگار دوست نداری هنوز هنوزا بیایی.............کاش میومدی من خوشحالیم چند برابر بود ولی حیف که نیستی...................

امروز خوشحالم به خاطر اینکه شب تولد و همه دور هم جمعیم.........ولی از ی طرف ناراحتم که شما نیومدی...

به خدا اگه بیایی قول میدم خوب خوب تربیتت کنم و برات ی دنیایی قشنگ درست کنم.....فقط شما بیا منو از این تنهایی در بیار....من خیلی تنهام و غریب.............

دوستت دارم تا ماه بعدی صبر میکنم............................شما هم اجازتو بگیر و زود بیا تو دل مامان.................

مامان منتظرتم ماه دیگه...................................میبوسمت.................مواظب خودت باش.............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)