تصمیم من و بابایی برای اومدنت
سلام عشق مامان الان که دارم این مطالبو مینویسم دل تو دلم نیست دلم میخواست لااقل توی دلم بودی مامانی...الان دارم توی ی دنیای مجازی باهات حرف میزنم گل مامان زودتر بیا ...مامانی خیلی تنهام.... گل مامان ی روز از روزای خدا بعد از 3 سال زندگی مشترک من و بابا حسین تصمیم گرفتیم که نی نی دار بشیم بابایی اولش میگفت : هنوز زوده ولی وقتی فهمید مامانی تموم دل خوش ی هاشو کنار گذاشته از درس و کارم زدم که بابایی احساس آرامش کنه و مطمئن باشه من توی خونه ام و توی این جامعه ی به هم ریخته اذیتی نمیشم ی روز که با هم مثل همیشه هر شب توی ماشین بیشه بودیم بهش گفتم: حسین میخوام برم دکتر گفت:برای چی گفتم:خیلی تنهام دلم نی نی میخواد حوصلهام سر رفته.....
نویسنده :
فریبا
15:48